loading...
حکایت
تبلیغ
بازدید : 108 یکشنبه 16 شهریور 1399 نظرات (0)

داستان خیرات برای شوهر 

 زنی بعد از وفات شوهر تصمیم گرفت که هرشب جمعه مقداری غذا تهیه دیده و آن را در خانه فقرا و مستمندان ببرد تا از این راه ثوابی نصیب شوهرش گردد.

 او هرشب جمعه با این عمل مقدس موفق میشد،و گاهی غذا را بدست بچه یتیم خود میداد تا او بدر خانه مستمندی ببرد ولی هیچ بیاد گرسنگی فرزند خود نبود،غذا را به بیچارگان میداد ولی بچه یتیمش گرسنه میخوابید.

 در شبی غذا را بدست فرزند یتیمش داد تا برساند،بچه یتیم در بین راه از غذا استفاده کرد و شکم خود را از گرسنگی در آورد و به منزل برگشت و بدون گرسنگی خوابید،همان شب آن خانم شوهرش را در خواب دید،از او پرسید آیا خیراتی که جهت شما میفرستم نفعی عایدت میشود یا نه ؟ جواب داد : فقط غذای دیشب رسید و ما بقی نرسیده.

 زن هنگام صبح از خواب برخواست و از فرزن یتیمش پرسید که هفته های قبل غذا را چگونه می بردی و دیشب چگونه شد فرزند وضع گرسنگی خود و استفاده از غذا را جهت مادر بیان کرد،معلوم شد که با بودن مستحق در خانواده دستگیری از دیگران بی مورد است.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
تبلیغت
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 13
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 18
  • آی پی دیروز : 15
  • بازدید امروز : 37
  • باردید دیروز : 30
  • گوگل امروز : 14
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 227
  • بازدید ماه : 168
  • بازدید سال : 5,069
  • بازدید کلی : 19,327
  • تبادل لینک